- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات و وداع با ماه مبارک رمضان
پـاک در بـنـدگیام قـافـیـه را باخـتـهام فرصتی را که به من داد خدا، باختهام یک طرف دست تهی ازطرفی فرصت رفت بازهـم عـمـر دوسـر باخته را باختهام من که از دوست به غیر از خودِ او خواستهام متن دل را به هـمین حـاشیهها باختهام مست از میکدهها سهم خودش را بُرده من ولی حـال دعـا را به ریـا باخـتهام نفس هر طور که میخواست مرا بازی داد سر و پا را به همین بیسر و پا باختهام در پس پرده حنایم چقدر بیرنگ است آبـرویی که تو دادی هـمه جا، باختهام باختن در همه اوقـات ولیکن بد نیست مـن دلـم را به غـم کـربـبـلا بـاخـتـهام باخـتم دل به حسین و به حقـیقت بردم سجدۀ شکـر کنم بس که به جا باختهام از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد دل جدا بـاخـته و عـقـل جـدا باخـتـهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
با غم و غـصۀ بـسیار به تو رو زدهام بـاز قـلـبم شـده بـیـمار به تو رو زدهام زخـمیِ معـصـیـتم کاش نگـاهم بکـنی سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زدهام بـیحـیـا بـودهام اما منِ رسـوا شده را پیـش خود باز نگهدار به تو رو زدهام یوسف فاطمه ازبس که کرم داری و لطف مشکلم حل شده هر بار به تو رو زدهام افــتـخـاریست گــدایـیِ در خـانـۀ تـو میزنم در همه جا جار به تو رو زدهام اشک بـر دیـده و العـفـو الهـی به لـبـم با همین گریه و اذکار به تو رو زدهام در هـمـین مـاه بـده اذن سـفـرْ، کرببلا تـشـنهام تـشـنـۀ دیـدار به تو رو زدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضان و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
هر کار میکـنم که نلـغـزم نمیشود در حفظ توبه عـزم مصمم نمیشود هر قدر هم هوای مرا داشت لطف تو امـا دوبـاره بـنـدهات آدم نـمـیشـود آخـر کجا فـرار کـنـم از حکـومـتت وقـتی که مهـربانی تو کـم نمیشود
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای وداع با ماه مبارک رمضان
خدا حافـظ مـاهِ ذکر و مناجات خدا حافـظ لحـظههایِ ملاقـات خـدا حـافـظ افـتـتـاحِ سـحــرها به ما میشد نیمه شب چه نظرها خـدا حـافـظ مـاهِ خـوبِ خـدائی کـریـم الـعـفـو، یا الـهـی الـهـی خدا حافـظ سفـرههایِ ضیـافت به ما کـردی بارِ دیگـرِ عنایت خدا حافـظ سـوز و نـاله یا رب خداحافظ اشک و روضه هرشب خـدا حـافـظ مـاهِ خـوبِ خـدائی کـریـم الـعـفـو، یا الـهـی الـهـی خـدا حافـظ تـشـنگی دمِ افـطار نـنـوشیدنِ آب، شـبـیهِ عـلـمدار خدا حافظ گـریه با دلِ بیتـاب جدا شد زینب چگونه ز ارباب خـدا حـافـظ مـاهِ خـوبِ خـدائی کـریـم الـعـفـو، یا الـهـی الـهـی
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه رمضان با خداوند
از تو شرمنده شدمْ من به خودم بد کردم ماهِ رحـمت سِـپری شد و نَشد برگردم در مـناجات تو بودم پیِ حاجات خودم آخـر ماه فـقـط …. رویِ سـیـاه آوردم تو غفوری تو رحیمی تو رئوفی تو کریم من سراپا غم و آهم، من سراسر دردم گونۀ سرخ من از شرمِ حرم زرد شده از خودم خستهام از توبۀ خود دلسردم زیرِ دِیْـنِ تـوأم، العـفـو، الهی بِه حسین بـندهای عـاصیام امّا نوکـر این مَردم هـمۀ توشۀ این بـنـده شده شـش گـوشه دل به لطف و کرمِ شاه حرم خوش کردم تَهِ گودال زمین خورد که من برخیزم دست وپا زد که نگویم دست و پا گم کردم متوسّل به شهـیـدم…. به سرِ بر نیـزه عهد بستم کمکم کن به سویت برگردم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
»درد» آمـدیم لطف تو مـا را دوا کند شایـد «غـریـبه» را نـگهت آشـنا کـند هر روزه دار پیش ضریح تو در نجف با بوسه بر ضریح تو هم روزه وا کند سرمست چشم توست غروبی که ظهر شد دستت به نور شـمس هم انفـاق ها کند هر ذرّه در عوالـم امکان برای وصل با اسـم تو خـدای خودش را صدا کـند امـیـد وصـل در دل مـا مـوج میزنـد عاشق، سحر، مقابل ایوان، دعا کند… بـاران و آیـههـای ذراعـیـّه بـالـوصیـد قلب مرا به عـشـق شـمـا مـبـتـلا کـنـد هرکس که باحضورتو خلوت نکرده است باید بـرای خـویش دلـی دست و پا کند چون آفتابِ لطفِ شما ذره پرور است بـی شـک خـرابـۀ دل مـا را بـنـا کـند قطعا نجات دست مناجات های توست عمری کـمـیـل با کـلـماتت صـفـا کـند رنـدانـه خواستـیـم خـدا را و عـاقـبـت مـا را به یک نگـاه تو حاجت روا کند در روز حـشر مست شراب الست را از بین خـلـق فـاطـمـه بـایـد جـدا کـنـد
: امتیاز
|
مصائب بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بیآشنا مـانـده غـریـبی بـین خَـلـقت دیگـر نـمیآید صـدای پـای غـربت بعد از تو باید سرکند با خاک غمها آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
یک نظر کـن به دل دربه در نوکـرها دست خود را بکش آقا به سر نوکرها سر به زیریم و گرفتار ز بس خم کرده معـصیتهای فـراوان کـمـر نـوکـرها پَـر زدیـم و نـرسیـدیـم به تـو، افـتـادیم مرهـمی باش به هر زخـم پـر نوکرها با وجودی که دلت خون شده از ما اما در هـمه حـال تو بودی سپـر نوکـرها کاش در روضه ببـیـنـیم که هستی آقا تو خـریـدار دو چـشـمـان تر نوکـرها پیش تو هرکه زمین خورده ز جا برخیزد لطف کن بـاز بـیـا دور و بر نـوکرها بـا دعـای پـدر و مــادرمـان اینجـائـیم ای به قـربـان تـو مـادر پـدر نوکـرها رخـصـتـی بـاز بـده تـا که بـیـفـتـد آقـا یک شبی صحن حسین جان گذر نوکرها مادری خورد زمین صورت او زخمی شد سوخت از روضۀ مادر جگر نوکرها
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سـفـره دار مـاه مـهـمانی تویی رازق رزق دعـا خـوانی تویی گریه کردم وقت افطار و سحر یابن زهـرا از تو هستم بیخبر چشم ما را رنگ بـیداری بـده بر گـدایت وقـت دیــداری بـده نان تو نان عـلی و فـاطمهست بر غم و درد دل ما خاتمهست بسکه سرگـرم گـناه و غـفـلـتم شد عـبـادت، عـادت بیطاعـتم دعــوتــم، امــا نـــدارم آبـــرو ذکـر الـعـفـوی برای من بـگـو بارِ ما را میکـشی بر شانهات ای فـدای اشـک دانــه دانـهات بـا رقــیــه آمــدم راهــم دهــی تا سحر هم اشک و هم آهم دهی در سحر لطف مکرر میرسد یا خبـر یا اینکه دلبـر میرسد دخـتـرش سر را تماشا میکند در دل شب درد و دلها میکند: جـان بـابـا کم نـما این فـاصـله زخـمـیام مـثـل تـمــام قــافـلـه بر رخم امشب ببین این مسئله وارثم بر روضـههای مـادری شد تـمـام صـورتم نـیـلـوفـری یک نفـس مانـده برایم تا سحر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
بعد تو با غمت ای حضرت مولا چه کنم با دل غـم زدۀ عـتـرت طاهـا چه کـنم پــسـرانـم بـه فــدایِ پــســرانِ زهــرا بـا غـم بیکـسیِ زینب کـبری چه کـنم خانه بیروی تو غـمخـانۀ من شد، اما با ردِ خونِ سرت کـنج مصلّا چه کنم بیتو درمانـده تـرین مـادر تـاریخ منم بیتو در سیل بلا یک زن تنها چه کنم سیر کی میشود این قوم به یک ضربت تیغ جگـر پارۀ در طشت حسن را چه کنم یادگاری دو کفن مانده ز زهرای بتول با حسینت که شود کشته به صحرا چه کنم گر سرت گشت دو تا بر سر تن باقی بود بـا سـرِ هـمـسـفـرِ نـیـزۀ اعـدا چه کـنم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ( شام غریبان)
لالهگون گشت ز خون روی دلآرای علی میچکد اشک حسن بر رخ زیبای علی مرغ آمین بـه دعـای سحـرش پاسخ داد از خـداونـد هـمـیـن بــود تـمـنـای عـلـی که گمان داشت که چون فاطمه تنها و غریب در دل خـاک رود قـامت رعـنـای عـلی جای یک ضربۀ شمشیر به پیشانی داشت جای صد زخم، عیان بود به اعضای علی آسمـان شست مه روی علی را از خون عوض آن که نهد رو به کـف پـای علی هرچه آب است اگر اشک شود باز کم است در غــم فـاطـمـه و ماتـم عـظـمـای علی صورت شیرخدا سرخ شد از خون جبین نیـلگـون گشت ز سیلی رخ زیبای علی از جنـان فـاطـمـه آیـد بـه بـیابـان نجـف تا کند خون جبین پاک ز سیـمای عـلـی نـخـلهـا مـنـتـظـر بانـگ الهــی الـعـفـو چـاههـا مـنــتـظـر نـالـۀ شبهـای عـلـی میثم از سوز درون گرید و خواهد ز خدا نـالـهاش را برسـانـنـد به امضای عـلـی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
از آسمان کـوفه عـلـی پَر کـشـید رفت از دستـهـای عـالــم و آدم بُــریـد رفت آن کس که چشمهای نخفته ز غصه داشت آرام و خسته زیر لحد آرمـیـد و رفت برروی خاک کوچه یتیمی به گریه گفت دنیا یـتـیـم شد که پـدر هـم پـریـد رفت دلتنگ بود و جای گریبان صبر خویش با دست تیغ فرق سرش را درید رفت گاهی عدو شود سبب خـیر، ضربهای آن استخـوان بـین گـلـو را کشید رفت ای کاش بر خرابه سری میزد آن غیور آن کس که ناز چشم یتیمان خرید رفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
اگر قصد خـدا خـلق امـامُ ٱلعـالمین باشد دقـیـقـا کعـبه باید نقـطـهٔ ثقـلِ زمین باشد رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد عقیل از هُرم آتش باورش میشد علی باید که در تقسیم بیت المال سرشار از یقین باشد غمش را ریخته در عمق چاهِ بغض وقتی که گلویش زخمی از صد استخوان آتشین باشد تصوّر کن دل از نیش زبان پُر باشد و عمری به جای یار، خیلِ مارها در آستین باشد نمکدان را شکستند و نمک بر زخم پاشیدند کمک کردند امامی سالها خانه نشین باشد مصادف شد شهادت با نزول وحی این یعنی به این قرآن علی باید امیرالمؤمنین باشد!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
بـار گـنـاه آورده سـویت روسیـاهی سر در گـریـبان آمده غـرق گـناهی آه ای غیاث المستـغـیـثـین بیپـناهم رحمی بـفـرما بر غـریب بیپـناهی من ناتـوان تو حیِّ قـادر تو رئـوفی تو بر تـمـام نـاتـوانان تکـیـه گـاهی هر چند عاصی تر ز من عبدی نداری از راه رحمت بارالـهـا کن نگـاهی با ذکـر استـغـفـار میآیـم به شـوقی کز راه رٱفـت زر نـمایی پـرِّ کاهی العـفـو را صد بار گـفـتم در قـنـوتم تا ایـنکه بِـرهـانی ز بـنـدم یا الـهـی تو مهربانـتر هستی از آنکه گذاری سائل ز درگاهت رود با اشک و آهی خانه خرابم گر نگیری دست من را جایی ندارم جـز به اعـمـاق تـباهی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
حیف مولا مردم عـالـم تو را نشناخـتـند دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند رهـبر افلاکی و از خاکـیان خاکی تری هم مـلائک هـم بـنیآدم تو را نشناخـتند با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند ای عجب نامحرم و محرم تو را نشناختند هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه هم به شادی هم به موج غم تو را نشناختند انـبـیـا بـودنـد از آدم هـمـه در سـایـهات لیک جز پیـغـمـبر خـاتم تو را نشناختند با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند تو حجر، تو جان کعبه، تو حیات زمزمی هم حجر، هم کعبه، هم زمزم تو را نشناختند عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر میزدند فاش گـفـتم فاش میگویم تو را نشناختند چون کتاب آسمانی حـرمتت شد پـایـمال ای یـگـانه آیت مـحکـم تو را نشناخـتـند با دو دسته بسته میبردند سوی مسجدت گوئی آنجا بودم و دیـدم تو را نشناخـتند چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند در کنار خانهات بر همسرت سیلی زدند ای فـدای غـربـتت گردم تو را نشناختند ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند بارها در نخل میـثم دوستان کردند سیر حیف کآخر همچنان میثم تو را نشناختند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
رویت هماره در نظر ماست یا علی زخمت جراحت جگر ماست یا علی خونی که ریخت بر روی سجّادهات زخاک اشک همیشه در بصر ماست یا علی مـا امّــتــیـم و تــو پــدرِ کـلّ امّـتــی داغ تـو مـاتـم پـدر مـاسـت یـا عـلـی ما را ز طـیـنت تو خـدا آفـریده است زخم سر تو زخـم سر ماست یا علی چون نخل قد خمیده کشیدیم سر به جیب خرما نه، خون دل، ثمر ماست یا علی این اشگها که در دل شب بر تو ریختیم تـنـهـا سـتـارۀ سـحـر مـاست یا عـلی حتّی اگر به وادی جـنّت سـفـر کـنیم زخـم دل تو هـمـسفـر ماست یا علی چاهی که نالههای تو را ضبط کرده است این سینههای پُر شرر ماست یا علی تابوت تو است تا صف محشر به دوش ما دریای اشک، چشم تَرِ ماست یا علی این افـتـخـار بس که بگـویـند اهلبیت «میثم» مقـیم خاک در ماست یا علی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
ای تـسـلای دلـم، در غـم بیمـادریام قصدِ رفتن بکنی، پشت سرت میبریام من بمـیرم، نفـست هـمنـفـسِ درد شده گـرمیِ زنـدگـی مـا؛ بـدنت سـرد شده لـرزه افـتاده به جانت، بـدنـم میلـرزد آمـده زلـزلـۀ روضـه، تـنــم مـیلـرزد روضۀ نو ننـویسید به دفتر، کافیست مقـتـلِ بازِ مرا روضۀ مـادر کافیست آه، خورشید، غروبِ تو طلوع روضهست قامتِ خم شدهام مال رکوع روضهست آه، بابا چـقـدَر مـاتـم تو جـانـکاه است بعد تو ذکر شب و روز لب من آه است وای، از همسرِ نامرد و نمکدان شکنش وای، از خون دلش با جگرش در دهنش تازه بعد از حسنم نوبت داغی عظماست نوبت آن همه روضهست که در کربوبلاست هُرم این داغ زیاد است، سرم میسوزد «مرغ باغ ملکوتم» که پرم میسوزد تو دعا کن به عزادار، خـدا رحـم کند بین یک لشکر خونخوار، خدا رحم کند
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا نصیب من کن، چشمان تر شب قدر لطفی کن و دوباره، من را بخر شب قدر نفسم مرا زمین زد، شرمنـدهام شدم بد حالا رسیدهام باز، بیبال و پر شب قدر بـین هـمه گـداها، آقا بـبـین که هـسـتم بیچاره و فقیر و، درمانده تر شب قدر دیدی که در گناه و،غفلت گذشته عمرم امـا زدی صدایم، بـار دگـر شب قـدر بیسـر پـنـاه هـستـم، آقـا بـگـیر دسـتم نگْذار که بمانم، در پشت در شب قدر آقا بیا و بنْـویـس، روزیِ نـوکـرت را اهل دعا و گریه، در هر سحر شب قدر حتما نگـاه کرده، حیـدر به حـال زارم چون آمدم بگیرم، قرآن به سر شب قدر دلتـنگ و بیـقـرارم، باز الـتماس دارم پائینِ پای ارباب، من را ببر شب قدر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای مـقـصـد تـمـام دعـاهـای مـا بـیا تـنـهـا دلـیـل دیــدۀ دریــای مـا بـیـا جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هـر شب احـیـای ما بیا قرآن به سر گرفتهای و گریه میکنی هرشب برای محشر و دنیای ما بیا امروزهایمان هـمگی بیتو رفـتهاند ای غایب هـمیشه! به فـردای ما بیا ما هجـر دیدهایم به فـریادمان برس ما زخـم خـوردهایم مـداوای ما! بـیا این چشم ها که لایـق دیـدار نیسـتند یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی روضه بخوان به صحن نجف جای ما بیا
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟! بس نیست شدم پیش تو شرمنده پیاپی؟! کـم زیـر قـرارم نـزدم پـشـت سـر هـم اما تـو به رویـم زدهای خـنـده پـیـاپـی تو آنکه مرا سخـت در آغـوش گرفتی من آنکه ز الـطاف تو دل کـنـده پیاپی آن دست بُـود بـوسه گه خیـل ملک که بـاشـد به در لطف تو کـوبـنـده پـیـاپی شد زنـدگی ما به دو تا جـمله خلاصه ما تـوبـه شکـسـتـیم تو بخـشـنده پیاپی انگـار بنـا نیست که دلخـواه تو گـردم مگـذار شوم خـوار و سرافکـنده پیاپی با ذکـر «حسین» آمدهام دست بگـیری بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ستارۀ سحر از بین کهکـشان میرفت و جان ز پیکـرۀ هفت آسمان میرفت سحر زمان طلوع است از چه رو خورشید غروب کرد در آن روز و نیمه جان میرفت؟ به خلق، راه خـدا را فـقـط نـشان میداد ولی شبانه و تـنها و بینـشان میرفت اگرچه کوفه پُـر از گوش کَر شده اما برای گـفـتن این آخـرین اذان میرفت از آسمان نـرسـیـده به جـاش قـربـانی ذبیح کوفه خودش سمت امتحان میرفت شکـست پـایۀ اسـلام در هـمان لحـظه که از دو پای ولی خـدا توان میرفت نه بیـن مسجـد کوفه که بـین آن کوچه تمام هستی حیدر همان زمان میرفت غـزل تـمـام شـد و مـاجـرا تـمـام نـشـد به سمت کـرببلا تازه داستان میرفت
: امتیاز
|